انجمن شطرنج ایران
قسمت دوم داستان طنز"جلسه مدیران" - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن شطرنج ایران (https://irchess.com)
+-- انجمن: اخبار و مقالات (/forumdisplay.php?fid=62)
+--- انجمن: مقالات (/forumdisplay.php?fid=64)
+---- انجمن: مطالب بهزاد خوشکلامیان (/forumdisplay.php?fid=122)
+---- موضوع: قسمت دوم داستان طنز"جلسه مدیران" (/showthread.php?tid=1513)



قسمت دوم داستان طنز"جلسه مدیران" - Admin - ۲۵-اسفند-۹۵ ۰۸:۲۶ عصر

قسمت دوم داستان طنز"جلسه مدیران"
به سفارش استاد پیره عزیز..
مدیر زحمتکش گروه استاد بزرگ...

آقایون همه اومدن؟..
مدیران نگاهی به همدیگه انداختن و یکیشون گفت شمردم..!..درسته اومدن..!..
رئیس گفت به جای مزه پرونی بگو ببینم گروه شما در چه حاله؟..
مدیره خودش و جمع و جور کرد و گفت..آقا سالها پیش ما یه گربه داشتیم اسمش پامخملی بود..!..
رئیس گفت خوب که چی؟! ..
مدیره ادامه داد..هیچی سگ همسایه گلوشو گرفت و خفه ش کرد..!..
رئیس گفت گرفتی مارو..؟!..خوب به ما چه؟..
مدیره گفت الان عرض میکنم..دیشب پیام اومد تو گروه که:
پامخملیjoined the group
!!
مدیران زدن زیر خنده و مدیره ادامه داد..بخندین..آره خندیدنم داره..!..اتفاقا یه عکس گربه م گذاشته بود..!!..
براش تو پی وی نوشتم آقای محترم ما داریم کم کم سازماندهی میکنیم لطفا اسم واقعیتون رو بنویسید که اعضاء همدیگه رو بشناسن..
دیدم نوشته.. این اسم مستعارمه..! همین صدام میکنن..!!..
منم جریان گربه رو براش گفتم و بحثمون بالا گرفت.. میگفت شما به من توهین کردی برخوردت با اعضاء بده..!!..تبلیغ منفی میکنم براتون..!!..
منم گفتم باشه ولی مواظب سگ همسایه باش..!!..دیگه اخراجش کردم...
رئیس خنده ای کرد و گفت..این معزل اسم واقعی دست ما نیس..!..آدما باید برای خودشون و اسم خودشون احترام قائل بشن و ترس تو جمع بودن رو کنار بذارن..
یکی از مدیرا گفت..آقا یه علت دیگه م داره..!..واسه اینکه بتونن دری وری تو گروهها بگن و ناشناس بزنن به چاک..!
یکی دیگه از مدیرا گفت..شایدم دوس دارن گربه باشن..!!
مدیر دیگه ای گفت..نه آقا..من از بچگی دوس داشتم بروس لی باشم..!..ولی امکان نداره اسم بروس لی رو آکانتم بذارم..مگه اسم خودم چشه؟!...
رئیس گفت خوب شما چی؟..اوضاع گروهتون چطوره؟..
مدیره گفت..دست رو دلم نذار..!..این چت کردنهای اضافی و طولانی موهامو سفید کرد!
رئیس با خنده گفت..تو از اولشم موهات سفید بود..!..خب میگفتی..
مدیره گفت..آقا بعضی از اعضاء خدا نکنه سوژه ای دستشون بیفته..!!..تلافی تموم پیامهائی رو که پاک کردم سرم در میارن..!..
دیشب ساعت 1نصف شب یه خانمی پیام داده سلام..چرا گروه ساکته؟!..
یهو عین این ویتکنگها هست از زیر زمین برگها رو کنار میزنن و حمله می کنن..!..
سلوم ..بفرمائید..خوش اومدید..باهوشا جواب بدن...اها شما رو میشناسم..بچه ها خوبن؟!..مرسی شما؟؟..منم داوودم..!...یکی نیس بیاد لیچس؟؟..ریتینگش مهم نیس..سلام به همه..یه چوب کبریت بردارین مثلث کامل شه..خخخخ....خنده داشت؟؟...با شما نبودم...ظرفیت داشته باشین..کم جنبه خودتی..آقا اینجا مدیر کیه؟!...
منم نوشتم آقا مدیر منم لطفا تمومش کنین و چت اضافی نکنین....
دیدم انگار نه انگار..
یکی دوتاشون داشتن دعواشون میشد که با اخراج یکی دو نفر غائله رو ختم کردم و کم کم چتها هم خوابید..!..منم خوابیدم..!
رئیس خنده ای کرد و گفت..البته گروهم نباید خشک و سرد باشه..شوخی و احوالپرسی هم لازمه..ولی هرچیزی به اندازه...
درست مثل نمکی که تو آش میریزن...
همه مدیران گفتن احسنت...
رئیس گفت گروه شما چی؟..
مدیر بعدی گفت..آقا یه عده هستن درست مثل جاشنی انفجاری میمونن..!!..دیروز یکی اومده نوشته شما میدونستین شطرنج حروم بوده؟؟!..
یکیم نوشت اگه حرومه تو اینجا چکار میکنی؟...
طرف جواب داد آخه الان حروم نیست..!
یهو یکی دو نفر دیگه اومدنو بحث شدیدی در مورد این مین کار گذاشته شده در گرفت و اینا با هم دعواشون شد..
هرچی تذکر دادم که بابا چاشنی انفجاری الان داره بهتون میخنده انگار نه انگار..
یهو مین منفجر شدو یکی دو نفرشون رو از گروه انداخت بیرون..!!..
رئیس جلسه خندید و گفت..منم لازم نیست چیزی بگم...چون همینها تو گروه منم اتفاق میفته..
امیدوارم یه جائی ..یه کسی..یه جوری در قالب طنز و شوخی..بهشون برسونه که اشتباه پیش میاد...
مهم تکرار نکردن اونه...همین..

همگی برای رئیس دست زدن...

"بهزاد"