انجمن شطرنج ایران
"پیاده فداکار" - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن شطرنج ایران (https://irchess.com)
+-- انجمن: اخبار و مقالات (/forumdisplay.php?fid=62)
+--- انجمن: مقالات (/forumdisplay.php?fid=64)
+---- انجمن: مطالب بهزاد خوشکلامیان (/forumdisplay.php?fid=122)
+---- موضوع: "پیاده فداکار" (/showthread.php?tid=1516)



"پیاده فداکار" - Admin - ۲۵-اسفند-۹۵ ۰۸:۲۹ عصر

"پیاده فداکار"

هوای پارک سرد بود..
اما گرمی اون جمعی که دور میز سنگی سرشون رو فرو برده بودن رو صفحه..سرما رو بی اثر کرده بود..
بازی خیلی پیچیده شده بود و من در میون نگاه بهت زده تماشاچیا غرق محاسبه بودم..
اکثرشون به قول خودمونی بازاری بازی میکردن و دیدن یک تاکتیک یا قربانی..اونها رو به هیجان میاورد..
اوضاع خوب نبود..!..
مثل اینکه زیادی حریف رو دست کم گرفته بودم..
اگه سریع عمل نکنم پوزیسیون میره رو هوا..!
یهو جرقه ای تو ذهنم اومد...
آره درسته..!
از دست این پیاده چسپی هم تو بازی راحت میشم..!..
آخه شکسته بود و با یه تیکه چسپ نواری بسته بودنش..!..
قربانی پیاده رو دادم...گرفتنش اجباری بود..
سوارام یهو بد جوری فعال شدن و به مخمصه افتاد..
چند حرکت بعد سوار گرفتم و بازی رو بردم...
صاحب مهره ها یه مرد مسن بود و چون عجله داشت و هوا هم رو به تاریکی میرفت سریع مهره ها رو جمع کرد و از همه خدا حافظی کرد...
هوا تقریبا رو به سیاهی میرفت و من و یکی از دوستام مونده بودیم و مشغول چای خوردن..
یهو دیدم صاحب مهره ها دوباره پیداش شد...
گفتم چرا برگشتین؟..
گفت تو خونه متوجه شدم یکی از پیاده ها نیست..همونی که با چسپ درستش کرده بودم...
گفتم یعنی این پیاده چسپی اینقد واسه تو ارزش داره که تو این سرما از خونه راه افتادی پیداش کنی؟؟..
گفت نه..ارزش نداشت.!..ولی تو خونه که کمی فکر کردم..دیدم الان داره..!..
گفتم چرا؟!..
گفت بعد قربانی پیاده تو..!
گفتم چطور مگه؟!..
گفت یاد پسرم افتادم...زمون جنگ سرباز بود..
جون خودش رو به خاطر نجات رفقاش از دست داد...
دلم گرفت..گفتم خدابیامرزه..
سه تائی توی تاریکی دنبالش گشتیم...
آخرش پیداش کردیم..زیر میز میون سنگریزه های کف پارک افتاده بود... پیرمرد در حالیکه چشاش جلو نور چراغ پارک کمی برق میزد..تشکر کرد و ازمون خداحافظی کرد..
دونه های ریز برف جلو نور چراغ پارک میدرخشیدن و میومدن پائین..
زیر لب گفتم..پیاده چسپی..
دمت گرم...

"بهزاد"