انجمن شطرنج ایران
داستان طنز "بازی مکاتبه ای" - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن شطرنج ایران (https://irchess.com)
+-- انجمن: اخبار و مقالات (/forumdisplay.php?fid=62)
+--- انجمن: مقالات (/forumdisplay.php?fid=64)
+---- انجمن: مطالب بهزاد خوشکلامیان (/forumdisplay.php?fid=122)
+---- موضوع: داستان طنز "بازی مکاتبه ای" (/showthread.php?tid=1533)



داستان طنز "بازی مکاتبه ای" - Admin - ۳-ارديبهشت-۹۶ ۱۱:۳۶ عصر

داستان طنز "بازی مکاتبه ای"

بههههه..سلام آقا بهزاد..!..
گفتم سلام ببخشید شما؟
گفت عه..مگه نمیشناسی؟..
گفتم عزیز من چطور بشناسمت آخه؟..عکس یه گوجه رو گذاشتی و اسمتم نوشتی تیمور رجبوف دوم!..انگار سلسله هخامنشیه..!
گفت آها..شرمنده فلانیم..
اصلا بجاش نیاوردم و الکی گفتم به به احوال جنابعالی..!
گفت مخلصم..بیا بازی..!..
گفتم کجا؟..
گفت مسابقات بوداپست..!..بابا همینجا تو تلگرام..
گفتم آخه من کلی کار دارم..
گفت جون آقا بهزاد روی ما رو زمین ننداز..ای 4!!..
ای بابا ولکن نیس ...باشه س5..
منتظر شدم جوابی نیومد..
اومدم چای بیارم که تققق..!..اسب اف3...
نوشتم اسب س6...
باز دیدم جوابی نیومد..گفتم یه سر گلاب به روتون دسشوئی برم یهو تققق..!فیل س4..
نوشتم ای 6...
باز دیدم جوابی نمیاد..ای بابا..این دیگه کیه..
از اون اتاق صدام زدن بهزاد بیا شامت یخ کرد..
تا بلند شدم..یهو تققق..!..قلعه..!..
نوشتم د6..دیدم 5دیقه خبری نشد..
داشتم شام میخوردم..تقققق..اسب س3..
گفتم بابا چرا دیر جواب میدی؟..آخه هزارتا کار دارم..
بعد یه دیقه گفت آخه جواب اینارم باید بدم..!..
گفتم کدوما؟..
بعد دو دیقه گفت با سه نفر دیگه دارم بازی میکنم..!..
گفتم مرد مومن آخه این چه کاریه؟..مگه کاروزندگی نداری؟..
بعد سه دیقه نوشت نولا جون بهی!.. بیکارم..!
گفتم من باید برم بعدا بازی میکنیم..
جوابی نداد..
اومدم یه فیلم خوب ببینم که دوباره تقققق...رخ ای یک...
گفتم عزیز! اصلا تو باغ نیستی..اولا نوبت منه..دوما مگه نگفتم باشه یه وقت دیگه؟..
نوشته اول فیلم داشت تموم میشد..به به عجب فیلمی..حرفه ای...عاشقشم..
تقققق!!..دیدم نوشته اها راس میگی نوبت توئه..!..پس چرا اینقده دیر جواب میدی؟؟..
گوشی رو خاموش کردم و نشستم پای فیلم..
یهو گوشی دیگه م زنگ خورد..
دیدم یکی از دوستامه..بعد احوالپرسی گفت بهزاد غرض از مزاحمت یکی تو گروه شماره تو میخواست گفتم اول اجازه تو بگیرم...
گفتم کی..
گفت نمیدونم یوزرنیمش رجبوف یه همچین چیزیه..!
گفتم بابا نکنی این کارو..بلاکش کن جواب نده..
گفت عه..! باشه ولی تازه ناجوره بعدا..
گفتم چرا؟..
گفت آخه تا گفتم باشه خدانگهدار نوشت د4..!..با اصرار گفت بازی کن..!
گفتم بابا دمش گرم...!..این دیگه کیه...فعلا خداحافظ..خودت میدونی با حریفت..
گفت آره ولی فکر کنم پشیمون شد...10دیقه س خبری نیس...
یهو از تو گوشی تلفن صدائی شنیدم...تققققق..!..
گفتم برو به بازیت برس...حرکت کرد...!..
گفت عه ..!..راس میگی ..الان یه جوری دست به سرش میکنم فعلا بای...

"بهزاد"