انجمن شطرنج ایران
قویترین اسب شطرنجی من - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن شطرنج ایران (https://irchess.com)
+-- انجمن: اخبار و مقالات (/forumdisplay.php?fid=62)
+--- انجمن: مقالات (/forumdisplay.php?fid=64)
+---- انجمن: مطالب بهزاد خوشکلامیان (/forumdisplay.php?fid=122)
+---- موضوع: قویترین اسب شطرنجی من (/showthread.php?tid=1612)



قویترین اسب شطرنجی من - Admin - ۳۱-شهريور-۹۶ ۱۲:۳۶ صبح

"قویترین اسب شطرنجی من"

بازی دوستانه بود و گهگاهی واسه گرم شدن محفل حرکاتی به اینو اون گفته میشد..
ولی فکر نکنم کسی جرات کنه و پیشنهاد معاوضه وزیرتو با یه اسب و دو پیاده بده..!..
ولی اون جراتشو داشت و نتونستم روشو زمین بندازم..!..چون حدود 20سال پیش معلم ریاضیم بود و الان یک پیرمرد بازنشسته که عشقش تماشای بازیهای من بود.!..
زمونه س دیگه..یه موقعی فقط من بهش میگفتم استاد...الان اونم به من میگفت استاد..!..طوری بازیهای منو نگاه میکرد که انگار مهیج ترین فیلم سینمائی زندگیشه..!...
راستش شهامت پذیرفتن حرکت پیشنهادیش رو هم داشتم..چون اسب و دو پیاده بد جوری رو شاه حریف سایه مینداختن..و یه موضوع مهمتر اینکه وزیر حریف عاطل و باطل میشد و به هیچ عنوان نمیتونست به بازی بیاد..!..
یه رخ و فیلم داره..ولی اینها قادر به تعویض یا روندن اسب مزاحم نبودن و اسبه کل پوزیسیون حریف رو فلج کرد..!
همه سکوت کرده بودن..چون واقعا پیشنهاد حرکت برای هردومون سخت بود..!..معلم ریاضیم طوری اسبه رو نگاه میکردکه انگار جنس مهره از طلاس..!..
کم کم اوضاع حریفم خرابتر شد و مزاح دوستام شروع شد:
عه عه..!..بهزاد مواظب باش میخواد با وزیر اسبتو بزنه..!!..خخخخ..!!..
اوه اوه...!..بهزاد اسیر این اسبتم..!..
بابا بهزاد قیمت این اسبه چند..؟!..هرچی بگی دندونشم نمیشمرم..!!..لا مروت عجب اسبیه..!..
معلم ریاضیم فقط لبخند میزد و سرش تقریبا اومده بود تو صفحه و بالا سر اسبم..!!..
حریفم کم کم عصبی شد..دستاش میلرزید..
با نگاه به دوستام فهموندم که مزاح و کمتر کنن..مبادا دلخور بشه..
حریفم طوری به اسبم نگاه میکرد که انگار میخواد خفه ش کنه..!...دلش میخواست با وزیر بزنه تو اسب..پیاده حامی اسب رو هم میگرفت و برتریم جزئی میشد...ولی غرورش اجازه نمیداد...
آدما همینجورین..گاهی غرورشون باعث میشه یک حرکت منطقی رو انجام ندن..یک جمله منطقی یا یه معذرت خواهی ساده رو به زبون نیارن..درستی تصمیم رو کاملا احساس میکنن..ولی افکار پراکنده اذیتشون میکنه..منعشون میکنه و میگه نکن ضایع میشی..!..
و این وضعیت..کثیفترین حالتیه که یک انسان در اون قرار میگیره..!..
چون در اکثر موارد..منجر به یک شکست بسیار تلخ میشه..و همینطور هم شد...
چای فروشه رو صدا زدم و واسه همه چای ریخت..و طبق معمول..چائیش فقط رنگ چای رو داشت و طعم آب حوض..!..

"بهزاد"