انجمن شطرنج ایران
مردی در انتظار - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن شطرنج ایران (https://irchess.com)
+-- انجمن: اخبار و مقالات (/forumdisplay.php?fid=62)
+--- انجمن: مقالات (/forumdisplay.php?fid=64)
+---- انجمن: مطالب بهزاد خوشکلامیان (/forumdisplay.php?fid=122)
+---- موضوع: مردی در انتظار (/showthread.php?tid=1615)



مردی در انتظار - Admin - ۳۱-شهريور-۹۶ ۱۲:۳۷ صبح

"مردی در انتظار"

همیشه آروم بود..
ساکت و با چهره ای سرد و بی روح..عصرا تو هیئت پیداش میشد..میرفت و گوشه ای مینشست و منتظر میموند تا یکی بیاد طرفش و بگه بازی میکنی؟..
اونهم سری تکون میداد که بیا بشین..
تا یه روز متوجه شدم که زیادی نشسته....کسی نبود باهاش بازی کنه..
با اینکه من تو هیئت فقط با ساعت بازی میکردم..ولی رفتم روبروش نشستم و گفتم بازی کنیم؟..
سرش رو تکون داد و لبخندی زد..
بازیش ضعیف بود..منم عمدا فشار نمی آوردم تا راحت بازی کنه..بازی رو به تساوی کشوندم و گفتم بازی جالبی بود..
با صدائی که انگار از ته چاه در میومد گفت..البته شما از من خیلی قویتری و میدونم کمی هوامو داشتی..کاشکی همه اینطوری بودن..البته نه تو شطرنج..تو شطرنج بده..بازی هیجانش نمیمونه...تو زندگی خوبه..چون تو زندگی من هیجان نمیشناسم..من فقط یه زندگی آبرومندو آروم میخوام..
سکوت کرده بودم..تیرم به هدف خورده بود..!
یعنی همون شنیدن درد دلاش..میدونستم دلش پره..و درست مثل حریف پیدا کردنش..میخواد یکی خودش بیاد و گوش کنه درد دلاشو..
تا سکوت منو دید ادامه داد....گفت..برادر.. خواهر ..کدومشون میتونه جای پدرومادرو بگیره؟..یقه مو گرفتن که خونه رو خالی کن..ما تا کی منتظر این چندرغاز ارث باشیم..منم جائی رو ندارم برم..کار درست و حسابیم ندارم..تنها سرگرمیم همین یه ساعت شطرنج بازی کردنه..
خیس بودن چشامو پنهون کردم و گفتم ای بابا غصه نخور خدابزرگه..بیا یه دست دیگه..
یه دست دیگه بازی کردیم و این دفعه بازی رو بردم و گفتم این دیگه نهایت قدرتم بود...
تشکر کرد و رفت...
فردای اون روز با یه جعبه کوچک شیرینی اومد هیئت..
گفت..فکر نکنی آدم ساده ای هستم..فهمیدم تو فرستادیش..درسته که تظاهر کرد اتفاقی داره با من هیئت رو ترک میکنه...ازت ممنونم..کارش خوبه و مناسب واسه من..حقوقشم خوبه..خودشم آقاس واقعا..
گفتم خواهش میکنم...لیاقتشو داشتی..من برم الان میام...
پشت سالن..اشکامو خالی کردم...

"بهزاد خوشکلامیان"