انجمن شطرنج ایران
داستان کوتاه "قهرمان کوچولو" - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن شطرنج ایران (https://irchess.com)
+-- انجمن: اخبار و مقالات (/forumdisplay.php?fid=62)
+--- انجمن: مقالات (/forumdisplay.php?fid=64)
+---- انجمن: مطالب بهزاد خوشکلامیان (/forumdisplay.php?fid=122)
+---- موضوع: داستان کوتاه "قهرمان کوچولو" (/showthread.php?tid=1672)



داستان کوتاه "قهرمان کوچولو" - Admin - ۱۵-ارديبهشت-۹۷ ۰۶:۲۲ عصر

داستان کوتاه
برگرفته از خاطره یکی از اعضای کانال :
"قهرمان کوچولو"♠️♥️♣️♦️

مسابقات جام رمضان بود...
حقیقتش از نتیجه م راضی نبودم و از ۸ دور چهار امتیاز داشتم...ولی خب..عادت ندارم جدول رو ترک کنم..
دور آخر بود و همه تو فکر پوئن شکنی و مقدار شانسشون واسه جوایز..دور برگه ی قرعه کشی دور آخر جمع شده بودن..
روز عید فطر بود و آخرین دور مسابقه...تموم نتایج به دور پایانی بستگی داشت...دونه به دونه حساب کردم جوایز بخش های مختلف رو..
یهو یه چیز نظرم رو جلب کرد..جایزه ی نفر اول زیر ۸ سال...دیدم حریفم تا دور ماقبل پایانی نفر اول زیر هشت ساله..
تو دلم گفتم..تو که امید جایزه نداری..ولی میتونی یه عیدی به این قهرمان کوچولو بدی..زیاد تو بازی سخت نگیر و بذار قدرت و تلاش خودش رو واسه بردن به نمایش بذاره..
بعد که برتری گرفت.. تسلیم شو..
ولی خب بهش چیزی نمیگم..بذار نهایت تلاشش رو بکنه و عادت نشه براش که منتظر همچین امتیازائی باشه...بذار برد خودش رو واقعا نتیجه تلاش و پشتکارش ببینه..اینجوری بهتره..
از تبانی خوشم نمیاد..ولی نمیتونم اسم این کارم بذارم تبانی..چون تبانی یعنی آگاهی دو بازیکن از موضوع..!..ولی این قهرمان کوچولو که از نیت من خبر نداره..
به قول این بهزاد خودمون تو شطرنج منطق بر احساسات غالبه..و تو زندگی احساسات بر منطق..
ولی اینجا که من تو شطرنجه شانسی ندارم..!
فاز زندگیه رو بچسبم بهتره..!..
کاری میکنم ببره..
بازی شروع شد بعد از هر حرکتم پا میشدم و تو سالن واسه خودم قدم میزدم..
صبر و بردباری قهرمان کوچولو تحسین برانگیز بود...تموم زمانی که من تو سالن قدم میزدم و بازیای دیگه رو میدیدم رو صندلیش نشسته بود..
مشخص بود این بازی رو خیلی جدی گرفته بود و خودشم میدونست باید ببره تا قهرمان شه...
لحظه آخر که ساعت رو متوقف کردم و تسلیم شدم..احساس کردم که لبخند این قهرمان کوچولو با ارزشترین جایزه برای من بود..

"بهزاد"