مدیر کل سایت
وضعيت :
مهره مورد علاقه
سابقه شطرنج
بیش از 10 سال
سطح: 32
اعتبار: 267 / 786
مهارت: 479 / 26,339
تجربه: 47 / 100
سپاس ها 904
سپاس شده 1169 بار در 511 ارسال
|
آخرین حرکت
"آخرین حرکت"
حرکت خودم رو انجام دادم و از پشت میز بلند شدم ...
شروع کردم به قدم زدن...
میدونستم که احتمالا این آخرین حرکت من در این بازی باشه...
ترکیبی رو که برای حریف دیده بودم قابل دفاع نبود و به زور نمیشه یک پوزیسیون بازنده رو نجات داد...
ولی خوب...امکان داره نبینه!..
اههههه..!..خدا به این جمله دچارت نکنه..!..امکان داره نبینه..!..چه جمله مزخرفی..!..
اصلا ول کن این افکار مزخرف رو!...دید که دید!...فوقش می بازی دیگه...
دم در سالن ...مشغول شدم به آلوده کردن هوا...
باز دوباره افکار ولکن نبودن!...
باختی بازی رو!!....دیگه امید مقام.پر.!
طرف کور که نیست..!..میبینه...
بابا باختم که باختم!.....به تو چه؟!...
به خودم گفتم...با تو ام بهزاد!...با کی داری حرف می زنی؟!.....
ای بابا!.....دو نفر کم نبود!....شدیم 3 نفر!!..
به هر ترتیبی بود هردوشونو دست بسر کردم و برگشتم تو سالن..
حریفم پشت میز نبود و حرکتش رو انجام داده بود...همون حرکت مد نظر من بود...عرق سردی رو پیشونیم نشست...
یهو نقطه ای از صفحه بهم چشمکی زد که تا قبل از حرکت حریفم ندیده بودمش...
هرسه نفرمون!! خیره شدیم به یک قربانی سوار که بعد دو حرکت پس گرفته میشد و تهدید مات رو هم برطرف می کرد...
بازیمون آخرش با تساوی تموم شد...
دم در سالن داشتم آسمون رو نگاه می کردم...نم نم بارون هوای ابری رشت صورتم رو نوازش می کرد...
به خودم گفتم...زندگی همینه....یه بازی رو شروع می کنیم .....بد بازی می کنیم.....یهو می بینیم نه!... چندان بد هم بازی نکردیم!...
یهو همون سومی مزاحم دم گوشم گفت...مجبوری بازی کنی بچه!!...چه بد....چه خوب!...پس آدم باش و خوب بازی کن...
دومیه گفت...چشم!....
و من فقط سکوت کردم....
"بهزاد"
در صورت مفید بودن پست از دکمه استفاده کنید.
|
|
۳۰-ارديبهشت-۹۷ ۰۴:۳۱ عصر |
|